پيام
+
ماروزهاي جمعه تعطيليم
شعري ازاستادابوالفضل زروئي نصر آباد،که بي مناسبت باحال واقعي ما در اين ايام نيست :/
ما وارثان وحي و تنزيليم/
عاشق ترين مردان اين ايليم/
مردم تمام از نسل قابيلند/
ما چند تا ، فرزند هابيليم/
آن ديگران ناز و ادا دارند/
ما بي قر و اطوار و قنبيليم/
در بين ما يک عده هم هستند.../
اين روزها مشغول تعديليم/
در اين دويدنها رسيدن نيست/
عمري است ما روي تِرِدميليم/
ذره بين زنده
91/4/16
قلم
آخر کجا مي آيي آقا جان؟/
بگذار ، ما مشغول تحليليم/
دنيا به کام قوم دجال است/
ما هم که با دجال فاميليم/
درس "پيام نور"تان از دور/
خوب است ، ما مشتاق تحصيليم/
آقا ، شما تفسير قرآنيد/
البته ما قائل به تاويليم/
نه عالم احکام قرآنيم/
نه عامل تورات و انجيليم/
گفتند : شرط راستي ، مستي است/
ما هم که ذاتا مست و پاتيليم/
قلم
در کل ، زمين مصر است و اين مردم/
ياران فرعونند و ما نيليم/
اينها اگر کرم اند ، ما ماريم/
آنها اگر مورند، ما فيليم/
فيليم در نطع سخن امّا/
وقت عمل طيرا ابابيليم/
در حفظ ما بايد به جدّ کوشيد/
ما نقطه ي حسّاس آشيليم/
"آدم شدن" يک ايده ي نوپاست/
ما هم نهادي تازه تشکيليم/
سيصد نفر "آدم" که شوخي نيست/
مستلزم تغيير و تبديليم/
تعجيل ، کلا کار شيطان است/
اصلا چرا مشتاق تعجيليم؟/
قلم
وقتش که شد ، آن وقت مي گوييم:
آقا بيا کم کم که تکميليم/
وقت عمل هم مي رسد امّا/
فعلا به فکر حفظ و ترتيليم/
آخر چطوري حرف حق ؟ وقتي/
مشغول ذکر و ورد و تهليليم/
ما با همين حالت که مي بينيد/
مستوجب تشويق و تجليليم/
صندوق عهد و راي اگر باشد/
ياران داوود و سموئيليم/
توي صف عشاقتان از صبح/
ما صاحبان ساک و زنبيليم/
بعضي به نامت ، بارشان شد بار/
ما تازه فکر بار و بنديليم/
(
قلم
کار غنايم را به ما بسپار/
چون خبره در تقسيم و تحويليم/
باد هوا خوردن که ممکن نيست/
آخر مگر ماها حواصيليم)/
***
*گفتند :روز جمعه مي آيي/
ما روزهاي جمعه تعطيليم *..
قلم
...